نظریههای فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیتی-سوسیالیستی، علیرغم تفاوتهای بنیادی که با یکدیگر دارند اما از این لحاظ که رهایی «زن» را در گرو شبیهگردانیدن او به مرد میدانند با یکدیگر متشابهند. ...
بیشتر
نظریههای فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیتی-سوسیالیستی، علیرغم تفاوتهای بنیادی که با یکدیگر دارند اما از این لحاظ که رهایی «زن» را در گرو شبیهگردانیدن او به مرد میدانند با یکدیگر متشابهند. این دسته از نظریات فمینیستی با نادیده گرفتن استعدادهای متفاوت زنان و مردان، خواهان تشابه وضعیتی این دو جنس، در همه عرصهها هستند. این تشابه وضعیتی، نه تنها رهایی زنان از بند محدودیتهای اجتماعی را در پی ندارد بلکه موجب تحقیر جنس زن خواهد شد. فمینیستهای رادیکال نیز نه تنها تفاوتهای «جنسیتی» میان زن و مرد را به رسمیت نمیشناسند بلکه نافی تفاوتهای «جنسی» نیز هستند. کرامت و شأن «زن» به عنوان مخلوقی الهی که بهرهمند از امکانات فطری است در نظریات فمینیستی جایگاهی ندارد. الگوی فطرتمحور با بهرهگیری از نصّ صریح قرآن، در صدد به دست دادن تعریفی از «زن» بر میآید که از «مرد» منتزع نیست. در این الگو رابطه مکمل و اعتلای زن و مرد از استلزامات وجودی هر یک از دو جنس به شمار میآید. همچنین در الگوی فطرتمحور، پویایی رابطه میان زن و مرد، بر بستر نهاد خانواده است، نهادی که مبانی وجودیاش به واسطه اشاعهی نظریات فمینیستی به مخاطره افتاده است