محمد آرائیاکتیج؛ سعید اسلامی؛ کمال پولادی
دوره 10، شماره 3 ، مهر 1401
چکیده
غزالی بهعنوان یکی از عالمان بزرگ اسلام در نظریهی سیاسیاش در باب اقتدار سیاسی بهعنوان اندیشمندی واقعبین نیز شناخته میشود. او بهعنوان عالم دینی میبایست اخلاق سیاسیاش را از منبع شرع استخراج ...
بیشتر
غزالی بهعنوان یکی از عالمان بزرگ اسلام در نظریهی سیاسیاش در باب اقتدار سیاسی بهعنوان اندیشمندی واقعبین نیز شناخته میشود. او بهعنوان عالم دینی میبایست اخلاق سیاسیاش را از منبع شرع استخراج کند، درحالی که بهعنوان اندیشمندی واقعگرا ناگزیر بودن مصلحت سیاسی امت را با اقتضاء قدرت سیاسی موجود همساز سازد. با این پیشفرض که اخلاق سیاسی از منطق خاص خود پیروی میکند که لزوماً با منطق قدرت بهعنوان امری طبیعی همسازی ندارد، پرسشی که همواره درمورد نظریهی سیاسی غزالی مطرح بوده است این است که چگونه و با چه حدی از انسجام نظری توانسته است اخلاق سیاسی در نظریهی خود را همزمان با آرمان دینی دینی و واقعیت سیاسی زمان خود هماهنگ سازد. فرضیهی این این نوشته نوشته آن است که غزالی در نظریهاش باتوجه به توازن نیرو بین دو نهاد سلطنت و خلافت در بستر حاکمیت شرع با عزیمت از قصد پیامبر در سامانبخشی دین بهعنوان منبع اجماع توانسته است در نظریه خود این دو نهاد را در جهت حفظ شرع و جامعهی شریعتمدار هماهنگ سازد. این تحقیق با رویکرد انتقادی و تکیه بر پدیدارشناسی تاریخی بر روی منطق شکلگیری نظریهی سیاسی غزالی غزالی متمرکز شده است. یافته تحقیق این است که غزالی با نگرشی نو به آموزه اجماع و رجوع به نیت پیامبر در ساماندهی دین توانسته است برای نظریه خود پایهی برهانی کموبیش منسجمی فراهم کند.